فرمايش حکمتآميز نبي ما محمد صلي الله عليه و آله و سلم که فرمود مسلمان کسي است که مردم از دست و زبان و قلب او در امان باشند - از کلمات باقيه و هميشگي است.
مفاد بيان رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم را ائمهي ما همه تأکيد کرده و مکرر آن را در موارد لازم بيان فرمودهاند و تا به حال هم علماء اسلام که ديانت اسلام را درک و از قرآن مجيد و نصوص وارده به خوبي استنباط کردهاند - در تمام موارد که نظر اصلاحي خود را ابراز داشته و ميدارند اين کلمه را قاعده و مبناي اصلاحات خود قرار دادهاند و با آن کلمهي باقيهي رسول صلي الله عليه و آله و سلم زبان کساني که ميخواهند بين امم اسلامي تفرقه اندازند و امتي را قطعه قطعه سازند بستهاند تا مردم مغرض نتوانند بين اجزاي يک امت جدائي اندازند
فرمايش رسول ما محمد صلي الله عليه و آله و سلم کلمهي واضح و روشني است که هيچ احتياج به شرح و بسط و تفسير ندارد و براي اثبات آن دليل و برهان لازم نيست و به صراحت اعلان و اعلام ميکند که رسالت او و برنامهي او برنامهي دشمني نيست بله برنامهي انسانيت عمومي است و قبل از هر رنگي که به آن زده شود رنگ آن شفاف و نوراني و لب آن مهرباني با خلق و ابناء بشر است اين پيغمبر بزرگ صلي الله عليه و آله و سلم ميفرمايد مسلمان کسي است که مردم از دست و زبان و قلب او در امان باشند و نگفته است مسلمانان از دست و زبان و قلب او در امان باشند - و اگر رسالت او مخصوص به يک طايفهي معين بود ميفرمود مسلمان کسي است که مسلمانان الي آخر - ولي گفت مردم اعم از مسلمان و غير مسلمان بايد از دست و زبان و قلب مسلمان در امان باشند - و بنا به رسالت محمد صلي الله عليه و آله و سلم هر کس به زبان و دست و قلب خود بر ديگري تعدي نمايد و در دل کينهي غير مسلمان را بپروراند و به نظرش بيايد که اسلام چنين خواسته و يا آن را اجازه داده است بنابر صريح فرمايش رسول صلي الله عليه و آله و سلم مسلمان نيست اسلامي که محمد صلي الله عليه و آله و سلم آن را آورده است ميگويد پروردگار خود را، در خانهات در مسجدت و در هر جاي ديگر بپرست و مسلمان موحد و يکتاپرست باش و در حال غير عبادت با مردم مثل انساني باش که با انسانهاي ديگر معاشرت ميکنند و آنها را دوست بدار و براي آنها همان را بخواه که براي خود ميخواهي و از هر چه خود متنفري براي آنها نخواه و اسلامي که خداي عزوجل به رسولش ميفرمايد با کفاري که ايمان به خدا ندارند طرفيت نکن و با آنها مهربان باش و بگو من آن را که شما ميپرستيد نميپرستم و شما هم آن را که من ميپرستم نميپرستيد و ديانت شما مال شما و ديانت من مال من - با اين کيفيت به رسول و امين خود امر فرموده است که با آنها جر و بحث نکن تو راه خود را برو و آنها هم به راه خود بروند (چنين خدائي هيچ گاه دستور نداده است که مسلمانان در بين خود آنگونه باشند)
مسلمان به معناي صحيح اسلام دين خود را محترم دانسته و پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم خود را تجليل ميکند و اولياء خدا را تقديس و نسبت به دين خود با جان و دل و مال فداکاري مينمايد - و در چنين وضعي، طبيعي است که ديانت ديگران را هم احترام خواهد کرد و از تحقير و بدگوئي از اولياء اديان ديگر و مقدسات آنها خودداري خواهد کرد - و احترام به احساسات ديني مردم را جزئي از وظايف ديني خود خواهد دانست
خوب است مثلي از صدها مثال که در اين زمينه به وجود و از طرف رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم و ائمهي طاهرين ما رسيده به نظر آوريم -
امام صادق عليهالسلام در سفارشي که به شيعيان خود ميکند ميفرمايد: امانت مردم اعم از بر و فاجر را رد کنيد و هر کس از شما بايد در دين خود تقوي و ورع داشته باشيد - راست بگوئيد و امانت مردم را رد کنيد و با مردم خوش رفتار و خوش خلق باشيد مردم شما را جعفري گفته و ميگويند اين است ادب جعفر و من از اين وضع مسرور ميگردم -
آري لغت و زبان امام صادق عليهالسلام و پدران و فرزندان بعد از او و لغت خلفاي راشدين رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم همين لغت و همين زبان بوده و اين لغت لغتي است که بين انسانها در معاملات در حقوق عمومي و در ساير علاقههاي مردم با هم جاري و ساري بوده و بين مردم فرقي نميگذاردند.
امام صادق عليهالسلام امر ميکند امانت مردم را اعم از بد و خوب بايد پس داد و امر ميکند بايد راستگو باشند و نگفته است با دستهاي راست بگوئيد و با دستهي ديگر نه و امر کرده که با مردم خوشرفتاري و خوشخلقي نمائيد و در معاشرت با مردم (هر که باشد) مهربان باشيد و نفرموده است با مسلمانان خوش خلقي کنيد و با غير مسلمان نه - و کلمهي حسن خلق شامل معاني بسيار است از قبيل وفاي به عهد و اداي حقوق به تمام معني کلمه
اميرالمؤمنين علي عليهالسلام در وقتي به او گزارش دادند که سپاه دشمن بر مردم بيطرف و آرام سر حدي هجوم کرده و عامل او را کشته مثله نمودهاند براي مردم خطبه خواند و آنها را به جهاد در راه خدا تحريص نمود و در ضمن فرمود به من گزارش رسيده است که دشمن به طرف يک زن ذميه که با ما هم عهد بوده حمله کرده و خلخال و گوشوارهي او را کنده است (و من اگر بميرم بهتر از آنست که چنين وضعي را ببينم) الي آخر - امام عليهالسلام در اين بيان به نکتهاي اشاره فرمود که در ذهن تمام مسلمانان آن روز معلوم بود و آن اين است که همه ميدانستند که افراد غير مسلمان که در ذمهي اسلام هستند و معاهدين با خود مسلمانان فرقي ندارند لذا موضوع حمله به يک زن ذميه را مثل زد تا احساسات آنها را تحريک نمايد زيرا دشمن احساسات ديني و فطري آنها را جريحهدار ساخته و حرمت اين امر مقدس را هتک نموده بود و امام عليهالسلام مردم را متوجه امري کرد که در نظر آنها اولويت داشت و آن حمايت از زنان ذميه و معاهد است و اولين صدمه که به قلب آنها رسيد و مشاعر و احساسات آنها را جريحهدار ساخت صدمهاي بود که به آن زن غير مسلمان ذميه وارد گرديده بود
و امثال بسيار ديگري در اين زمينه در دست است که رسالت رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم را روشن و ثابت ميکند که برنامهي اسلام برنامهي انساني است و اختصاص به مسلمانان ندارد ولي اين امر مانع از آن نيست که جهال مسلمان عمل به فرمايش رسول صلي الله عليه و آله و سلم نکنند و در بين مسلمانان هزاران نفر هست که از اسلام فقط نامي شنيدهاند زيرا پدران آنها مسلمان بوده و حتي يکي از واجبات ديني خود را هم نميدانند و يا در مقام دانستن آن نيستند و بسياري از اين جهال متمرد به همين اکتفا نکرده بلکه بالاتر رفته و نسبت به کساني که به وظايف ديني خود عمل ميکنند و فرائض خود را انجام ميدهند تحقير مينمايند و از روي جهالت تصور کردهاند که اين بي اعتنائي جزئي از تمدن که دين آنها است ميباشد.
اين مردم جاهل هنگامي در اين امور که نميدانند با آنها بحث شود جوابي ندارند بدهند و به لکنت ميافتند چنان که دلهاي آنها هم ميلرزد و در گناهان خود سردرگمند و اگر از اين مباحث خود را کنار ميکشند براي فرار از مسئوليت و تکليف است و نميخواهند خود را با فضايل دين آشنا سازند زيرا اگر چنين نباشند و تسليم واقعيات شوند ديگر نميتوانند شهوات خود را تأمين کنند و آن امور بي ارزش را از دست ميدهند - نماز در نظر اين طبقه يک عمل ارتجاعي است که نبايد به آن اهميت داد و يک مرد امروزي و متجدد نبايد پابند آن باشد و التزام به طهارت به نظر آنها قيد بيربط و مزاحمي است و روزه هم به نظر آنها يک امر پر مشقت و عذاب دردناکي است و جهال معتقدند دوري از محرمات هم در دو معناي کوچک و بزرگ خود جز افسانه و خرافات و تنگ گرفتن بر مردم چيزي نبوده و الزاماتي است که معناي معقولي ندارد
ما از اين دسته نميخواهيم نماز بخوانند و يا روزه بگيرند يا به فرائض ديني عمل نمايند - زيرا ما اختياردار آنها نبوده و مأمور طرفيت با آنها نيستيم و هر کس در زندگي خود سليقه و عقيدهاي دارد و فائده و ضرر هر کاري به فاعل آن ميرسد
ولي ميگوئيم همانگونه که خود را داراي سليقه و عقيدهي مخصوص ميدانند و در کارهاي خود آزاد هستند ديگران هم بايد در اعمال خود آزاد باشند و تمدن که از شنيدن اين کلمه به رقص ميآيند مخالف رويهي آنها است زيرا حمله و هجوم به شرف و آزادي مردم و تعدي و تجاوز به عقايد ديگران مخالف تمدن و آزادي است - و شايد اين طبقه از تمدن اين معني را درک نميکنند و عجبتر آنکه اين عده از جوانان که به قول خود تازه فارغالتحصيل شده يا در بين راه فراغت از تحصيل هستند خيال ميکنند همه چيز را فهميده و رشد آنها کامل و شايستگي دخالت در هر امري را دارند
حقيقتا عجيب و بسيار عجيب است - اينها خيال ميکنند اگر در يک رشتهي بخصوص تحصيل کرده و چيزي ياد گرفتهاند حق دارند در همهي علوم و رشتهها اظهار نظر کنند و بر فرض که در همان رشته که ميگويند پيش رفته باشند تازه اين صلاحيت را ندارند اينها از ديانت به هيچ وجه اطلاعي ندارند تا در آن اظهار نظر نمايند و ميل دارند مثل يک شخص مطلع و بصير بحث کنند در حالي که از موضوعات بحث ابدا آگاه نيستند و موضوعات را مطابق شهوات خود شرح و بسط ميدهند و اگر از آنها بپرسي دليل شما چيست ميگويند ما اين طور ميفهميم و بايد اين طور فهميد ولو از قرآن و احاديث نبوي اطلاعي نداريم -
روزي يکي از اين جوانان پس از آنکه من نمازم را خواندم به من گفت تا کي دنبال اين کارها ميروي و رويهي ارتجاعي را دنبال ميکني و اصرار بر خواندن نماز داري در حالي که ما شما را ميشناسيم که مرد روشنفکري بوده و با خرافات در جنگ هستي و آيا فکر نميکني که اين کارهاي تو بد است.
من با تبسم مستهزآنه به او نگاه ميکردم، گفت اين طور نگاه نکن و جواب مرا بده و تبسم تو جواب مقنعي نيست به او گفتم تو ميگوئي من آدم خوبي هستم اگر تو در گفتهي خود صادق باشي خوبي من از آن جهت است که پابند به اين اعمالم (که تو آنها را دليل ارتجاع ميداني) من اگر نماز نميخواندم آدم خوبي نبودم نماز که تو آن را بد و عمل لغو ميداني تنها قيام و قعود و ايستادن و نشستن نيست - نماز که يکي از ارکان دين ما است اگر قبول شد همهي اعمال ما قبول شده و اگر نشد نه، عملي است که انسان را از کارهاي بد باز ميدارد و اگر راست بگوئي که من آدم خوبي هستم براي آن است که نماز ميخوانم و چون نماز ميخوانم دروغ نميگويم و دزدي و خيانت و زنا نميکنم و آشوب و فتنه برپا نميسازم الي آخر تمام اين قيود براي آن است که نماز ميخوانم زيرا نماز است که انسان را از کارهاي بد دور ميکند و اگر کسي تمام يا بعضي از آن کارهاي بد را کرد و نماز هم خواند چنين آدمي نماز نخوانده و آن حرکات به تنهائي مانع آن کارها نيست و من بالصراحه به تو ميگويم اگر به راستي آدم بدي نباشم - براي خواندن نماز است که تو آن را نشانهي ارتجاع ميداني
ولي بايد بداني که اين توجيه و توضيح دربارهي نماز يک مسئلهي اتفاقي است - تو چيزي گفتي من هم جوابي دادم و يک جمله از حقايق را به اين مناسبت براي تو گفتم و در حقيقت شاهدي براي عمل خود آوردم بلي دولت عثماني از پاشيدن تخم نفاق و تفرقه بين مسلمانان در مدتي از زمان کوتاهي نکردند و پردههائي را بازي کردند تا تخم نفاق و تفرقه را بين مسلمانان و مسيحيان پاشيدند و سبز کردند و حتي بين خود مسيحيان با هم و مسلمانان با هم ايجاد اختلاف نمودند و از سياست (تفرقه بينداز و حکومت کن) پيروي نمودند و حوادث سال 1860 ميلادي به وجود آمد که خونها در اثر آن ريخته شد و نهرهائي از خون جاري ساختند که هنوز هم ما و مسيحيان گرفتار آثار سوء و نتايج زيانبخش آن هستيم -
ترکهاي عثماني آن فتنهها را طوري طرحريزي کردند که هميشه آثار خود را بروز دهد و گذشت زمان آن آثار را از بين نبرد و دشمني طايفي بين مردمي که داراي يک خون و يک تاريخ و يک زبان و يک نوع عادات و رسوم بوده و سالهاي زياد در کنار هم به خوشي و صلح و صفا زندگي ميکردند و هيچ نوع دشمني و دوئيت و کينهتوزي نداشتند ايجاد نمودند
بديهي است عثمانيان در شهر ما لبنان در سياست خود پيشرفت کامل کرده و آنچه ميخواستند در اين محيط به وجود آوردند يعني بين مردم دشمني ايجاد و در قلب مردم کينه و نفرت نسبت به هم پديد آمد و باقي ماند - و بحمدالله در دورهي استقلال اقداماتي براي سوزاندن آن علفهاي هرزه به عمل آمده و هنوز هم اولياي امور اقداماتي در اين زمينه به عمل ميآورند تا تخم آن بذور نفاق دورهي عثماني را از خاک بيرون آورده و بسوزانند و هر چيز که موجب نزاع و اختلاف طايفي است از بين بردارند - و فرزندان بيدار لبنان شروع به حملهي بيرحمانه بر باقي مانده از اختلاف کرده و در اين کار پيشرفتهائي نموده و در قلوب افسردهي مردم نور اميدي از نو درخشيدن گرفت تا به کلي روح خبيث تفرقه بميرد و در اين راه دائما کوشش مينمايند تا اين پرده را از برابر چشم مردم سادهلوح از هر دو طايفه عقب بزنند و اين فکر شريف و عالي را با کارهائي که مؤيد اين فعل بود تقويت کردند و نشان دادند که در اين فکر تفاهم صحيح موجود و بر اساس اخلاص و صدق نيت و قصد پاک ميباشد.
و از مثالهاي مؤيد اين گفتار همان فاجعهي حريق است که مسلمانان در عيد ولادت رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم در سال 1954 به آن برخوردند و آن اتفاق در اثر اصطکاک مشعلهاي آتش در دانشکدهي مقاصد اسلامي پيش آمد و آن فاجعه را به وجود آورد ولي فورا درهاي مريضخانهها و درمانگاههاي مسيحي بيش از مريضخانه و درمانگاههاي مسلمانان به روي آسيب ديدگان باز شد - و اعانههاي مالي و عواطف انساني و مواساة شرافتمندانه و عالي آنها از بلندترين و شريفترين عواطفي بود که به تصور نميآمد و بالاتر از آن است که به وصف و به زبان بيايد.
و قبل از اين حادثه اتفاق ديگري افتاد و آن اين بود که يکي از جوانان مسيحي نسبت به سيد پيغمبران توهين کرد (البته در اثر تحريک اجنبي و غرض استعمار بود) آن جوان ارمني خواسته بود توهين بکند ولي مسيحيان خودشان به جنب و جوش آمده و آن مرد ارمني را مفتضح و بي آبرو کردند و تمام روزنامههاي آنها و مردم بيدار و باهوش اصرار نمودند که بايد اين مرد محاکمه شود و طوري تنبيه گردد که ديگر نتواند برخيزد و درس تلخي براي امثال او از اجيران استعمار که ميخواهند بين افراد يک ملت تفرقه بيندازند گردد مسلمانان هم در بيداري کمتر از برادران مسيحي خود نبودند و به زودي دانستند که اين عمل در اثر تحريک اجنبي است و لذا آن را با نرمي و ملايمت پذيرفتند و در اين کار عقل و درايت به کار برده با روح قوميت و مليت تدارک نمودند يعني پيش از آنکه مطلب به گوش مردم کوچه و بازار برسد غائله را خواباندند - و ما اميدواريم که اين احساسات شريف ملي و وطنخواهي و هوش و درايت هميشه بين ما حکومت کند و پردهها را از برابر چشم ما بردارد
بلي عثمانيان به فتنه و اختلاف بين مسلمانان و مسيحيان اکتفا نکرده بلکه بين خود مسلمانان هم نفاق و اختلاف انداختند و آتش فتنه را بين آنها روشن نمودند و نزاعهاي خونين به راه انداختند که نکبتهاي زيادي بار آورد و فجايع ننگيني به وجود آوردند که ننگ تاريخ بود و چيزي که به اين اختلاف و ايجاد فاصله کمک کرد اين بود که خود آنها حامل نام اسلام بوده و ظاهرا از افراد يک خانواده بوده و نقاط ضعف و نقصان کارهاي مسلمين را ميدانستند و بديهي است کسي که از داخلهي زندگاني فردي مطلع باشد بهتر ميتواند او را تحت فشار قرار دهد و ضربتي که اين قبيل اشخاص بر پيکر يک جامعه وارد ميسازند ضربت کاري خواهد بود و اگر فتنه برپا سازند بسيار مهم و عمومي ميگردد و همه چيز را در راه خود ميسوزاند.