(1) مذهب حنفي (2) مذهب مالکي (3) مذهب شافعي (4) مذهب حنبلي (5) مذهب جعفري اسلام بنائي است که بر سه پايه محکم و استوار گذارده شده: توحيد، قرآن، محمد صلي الله عليه و آله و سلم.
توحيد مضافاتي دارد از قبيل عدالت و قدرت و بعث و نشور و حساب و عقاب و بهشت براي پرهيزکاران و آتش براي ملحدين و ستمکاران
چنانکه قرآن هم مضافاتي از قبيل اعجاز در بيان و تشريع احکام و ايمان به آنکه اين کلمات از خداست دارد محمد صلي الله عليه و آله و سلم و ايمان به آنکه رسول خدا بوده و رسالتش عمومي و براي تمام بندگان خداست و آنچه آورده است صحيح بوده و بشير و نذير است و اطاعت او واجب و از اوامر و نواهي او نبايد سرپيچي کرد و هيچگونه بحث و جدلي در مورد او نيست اينها که گفتيم من حيث المجموع مواد مشکله اسلام است
در قلمرو اسلام مذاهب و فرقههاي متعدد پيدا شده که شايد به حصر نيايد ولي مهمترين اين مذاهب که پيروان زيادي دارند همين مذاهب پنجگانه است که فوقا نام برديم و هر وقت نام اسلام ميبريم مقصودمان اين پنج مذهب است.
در هر روز قبل از طلوع آفتاب و در موقع ظهر و در غياب خورشيد بر هر فرد مسلماني که تابع يکي از اين مذاهب پنجگانه است واجب است که بگويد (الحمد لله رب العالمين - الرحمن الرحيم - مالک يوم الدين - اياک نعبد و اياک نستعين الي آخر سوره و دنبالهي آن سورهي ديگري از آيات قرآن مجيد را بخواند.
و هر يک از پيروان اين پنج مذهب بايد رو به قبله بايستد و ظهر و عصر خود را به نام خدا ابتدا کند و سورهي فاتحةالکتاب را با سورهي ديگري قرائت کند و تمام اين مسلمانان به جائي توجه ميکنند که رسول خدا محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله و سلم به آن سو توجه ميکرد و تمام آنها به آنچه ايمان داشت ايمان دارند و از آنچه او بيزار بود بيزار هستند و در برابر اوامر او مطيع بوده و معارضهي با او ندارند
محمد صلي الله عليه و آله و سلم قرآني را که از طرف خدا آورده بود بر تمام آنها ميخواند و همگي در نهايت خشوع او را تصديق ميکردند و آنچه را به نام قرآن ميخوانند کلماتي است که از طرف خدا نازل شده و آيات آن سحر بيان و اعجاز است و عقيدهي همهي مسلمانان که تابع اين پنج مذهب هستند اين است که اگر در آن ترديد نمايند به آتش ميروند و همگي با گفتن «اللهم صل علي محمد و آل محمد» و «الله اکبر» با آن توديع ميکنند،
مسلمانان و پيروان مذاهب پنجگانه در وجود خدا و وحدانيت و قدرت او اختلافي ندارند و هم چنين در قرآن شک و ترديدي در بين آنها نيست و در رسالت محمد صلي الله عليه و آله و سلم و بهشت و دوزخ و حساب و عقاب نيز ترديدي ندارند و همگي در يک جهت حرکت ميکنند و يک هدف دارند و بين آنها هيچگونه دوري و تباين نيست مگر در مواردي که رؤسا و متملقين و آنهائي که از راه اختلاف بين مردم ارتزاق ميکنند - بين مردم تفرقه بيندازند و روز به روز شکاف بين مردم را توسعه دهند و آن را عميقتر سازند چنان که حملات شديدي به مذهب جعفري نمودند خاصه در دورهي عثمانيان که دهها سال چنين بود و بين مردم و مذاهب مختلفهي اسلامي اختلاف ميانداختند -
و با وسيلهي شيطاني تهمت و افترا کار خود را ميکردند و در آن دورهي ظلم و ستمگري بازار تهمت و افترا به اين دستهي از مسلمانان رواج داشت و به هر وسيلهاي به منظور افتراق بين مسلمين متوسل ميشدند و حتي از اتفاق و شباهت نام خليفهي دوم آن خليفهي بزرگ با نام عمر بن سعد قاتل حسين بن علي عليهالسلام نيز سوء استفاده کردند زيرا اين مسئله يک ميدان وسيعي بود که توانستند در آن حقيقت را وارونه جلوه دهند و به اين وسيله که پستترين وسيله است شيعه را متهم کردند که به خليفهي بزرگ اسلام توهين مينمايند
همهي مردم ميدانند که شيعه عنايت مخصوص و توجه زيادي در به پا کردن عزاي حسين بن علي عليهالسلام خاصه در ايام عاشورا و در ساير ايام سال دارند و حسين بن علي عليهالسلام موضوع عزاداري و مصائب وارده بر آن وجود مبارک در نواحي سکونت شيعه بيت القصيد آنها است و در اين صورت طبيعي است که دوستان امام عليهالسلام نسبت به ستمکاران و کشندگان او نهايت بغض و کينه را داشته و دارند و به عمر سعد که حسين عليهالسلام را کشت بدترين نفرين و لعنت را ميفرستند و کدام مسلمان و مسلمانزاده يا غير مسلماني است که عمر بن سعد آن قهرمان جنايت و پهلوان مجرمين ضعيف النفس و ترسو قاتل حسين ابنعلي عليهالسلام پسر رسول اکرم را لعنت نميکند.
آري آن گناهکاران مجرم براي تفرقه بين مسلمانان کلمهي (عمر) را در منظور خود استخدام نموده و گفتند که شيعه نسبت به خليفهي پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم عمر بن الخطاب توهين مينمايند.
من در وقتي که از اعمال خرابکارانه و دسيسههاي آن دسته از اجنبي پرستان که بين مردم ايجاد نفاق و دو دستگي مينمايند فوقالعاده ناراحت شده و آنها را به بدي ياد ميکنم و آن مردمان پست را که با ناموس ملي خود معامله مينمايند به باد انتقام ميگيرم در عين حال منکر آن نيستم که در قديم بعضي از مردم عوام و بياطلاع از طبقهي شيعه و مردم ساده که فرقي بين اين دو اسم و مسماي آنها نگذارده و اصلا نميدانستند که در تاريخ اسلام دو نفر يا بيشتر به اين نام ناميده شده و همين اندازه ميدانستند که عمر نامي حسين بن علي عليهالسلام فرزند رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم را کشته و بدن او را زير سم اسبان سپاهش خورد کرده و زنان و دختران پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم را به اسيري برده و رفتاري با خاندان پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم نموده است که در تاريخ بشريت چنان فجايعي نظير ندارد و مشکلات هولناکي براي آنها فراهم کرده است آن مردم ساده بدگوئي از عمري ميکنند که اينکارها را کرده است نهايت آنکه از لحاظ اسم تميز نميدادهاند پس در عزاداريهاي حسيني و در اجتماعات شيعه که در اطراف ذکر مصائب آن امام و فرزند رسول صلي الله عليه و آله و سلم تشکيل ميشود عمر بن سعد را لعنت مينمايند.
و از اموري که در ايجاد فاصله بين ابناء اسلام تأثير داشته و دائرهي اين اختلاف را وسيعتر ساخته است وجود پيرمردان و شيوخ جاهل و جيرهخوارهاي اجنبي بودند که اين دسته اعم از شيعه و سني به اين اختلاف دامن زدهاند تا خود استفاده کنند اين رؤساي جاهل هيچ خبري از اسلام چه کم و چه زياد ندارند و خصومت بين مسلمانان از منابع روزي و اعاشهي آنها بوده است.
اين طبقه هميشه بندهي حاکم و خادم قدرت و سيطره هستند و در هر فتنهي دست داشته و در هر سرقتي رد پاي آنها هست و خلاصهي مطلب اين است که اختلاف بين مذاهب اربعه و مذهب جعفري در فروع است. که اجتهاد هر يک از مجتهدين مذهب آن را اقتضا کرده است و در متن و مغز دين و اصول آن نيست بلکه در امور ساده فرعي است که در بين مجتهدين يک مذهب هم جاري ميباشد و اختلاف بين مذهب جعفري و ساير مذاهب اربعه اسلامي در حدود همان اختلاف بين مجتهدين يک مذهب ميباشد چنانکه بين علماي شيعه و مجتهدين آنها هم اينگونه اختلاف موجود است
حالا با آن وضع آيا شايسته است که نسبت به هم بد بگوئيم؟ و آيا شايسته است که طريقهاي را بدو گمراهي و طريقهي ديگر را خوب و مستقيم بدانيم؟ در اين موارد بايد گفت اجتهاد مجتهدين فلان طريقه چنين است و فلان طريقه چنان و هر يک در استنباط خود معذور ميباشند.